-
too_33
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 08:52
Normal 0 false false false EN-US ZH-TW AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ابر شدم, صدا شدی شاه شدم, گدا شدی شعر شدم, قلم شدی عشق شدم, تو غم شدی لیلای من دریای من آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون ِ تو گمگشته در بارون ِ تو مجنون ِ لیلی بی خبر در کوچه هایت در به در مست و پریشون و خراب...
-
too_32
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 12:41
دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاری ای همه آرامش از تو در سر انگشتت چه داری در کتاب قصه ی من معنی هر دل سپردن خود شکستن بود و مردن در غم خود سوگواری ای همدم ای مرهم ای خط سرنوشتم ای همدم ای مرهم بی تو چه می نوشتم من چه بودم نقش باطل قایقی گم کرده ساحل باهزاران زخم بر دل از عزیزان یادگاری بی نیاز از هر نیازی بی خبر از...
-
TOO_31
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 08:39
ای ستاره ھا که از جھان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر شنیده اید درمیان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید این غبار محنتی که در دل فضاست این دیار وحشتی که در فضا رھاست این سرای ظلمتی که آشیان ماست در پی تباھی شناست گوشتان اگر به ناله من آشناست از سفینه ای که می رود به سوی ماه از مسافری...
-
TOO_30
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 08:18
زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و کبود با بنفشه ھا نشسته ام سالھای سال صیحھای زود در کنار چشمه سحر سر نھاده روی شانه ھای یکدگر گیسوان خیس شان به دست باد چھره ھا نھفته در پناه سایه ھای شرم رنگ ھا شکفته در زلال عطرھای گرم می ترواد از سکوت دلپذیرشان بھترین ترانه بھترین سرود مخمل نگاه این بنفشه ھا می برد مرا سبک تر از نسیم از...
-
TOO_29
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 14:37
من امشب تا سحر خوابم نخواھد برد ھمه اندیشه ام اندیشه فرداست وجودم از تمنای تو سرشار است زمان در بستر شب خواب و بیدار است ھوا آرام شب خاموش راه آسمان ھا باز خیالم چون کبوترھای وحشی می کند پرواز رود آنجا که می یافتند کولی ھای جادو گیسوش شب را ھمان جا ھا که شب ھا در رواق کھکشان ھا خود می سوزند ھمان جاھا که اختر ھا به بام...
-
TOO_28
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 13:42
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور از آن قله پر برف آغوش کند باز ھمه مھر ھمه ناز سیمرغ طلایی پر و بالی است که چون من از لانه برون آمده دارد سر پرواز پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست پرواز به آنجا که سرود است...
-
TOO_27
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 14:40
سیمین بری گل پیکری آری از ماه و گل زیباتری آری همچون پری افسون گری آری دیوانه ی رویت منم چه خواهی دگر از من سرگشته ی کویت منم نداری خبر از من هر شب که مه در آسمان گردد عیان دامن کشان گویم به او راز نهان که با من چه ها کردی به جانم جفا کردی هم جان و هم جانانه ای امّا در دلبری افسانه ای امّا امّا ز من بیگانه ای امّا...
-
TOO_26
دوشنبه 28 تیرماه سال 1389 12:11
-
TOO_25
شنبه 26 تیرماه سال 1389 13:56
-
TOO_24
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 12:30
غم تنها ترین تنهای دنیا تویی زیباترین زیبای دنیا تو مثل امید یک قناری قراری بر دل هر بی قراری منم یلدای بی پایان عاشق تو بودی مرحم زخم شقایق تویی لالایی خواب خوش آواز بالم را مشکن در اوج پرواز نگاهت را می پرستم ای نگارم فدای تار مویت هر چه دارم
-
TOO_23
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 12:13
شبی آرام بود و من چون همیشه غرق رویایت دو چشم عاشقم را دوخته بر آسمان من امشب انتظار بودنت را می کشم کاش من عطر قدومت را میان این نسیم مملو از گریه میان ابر های مملو از فریاد رعد و برق یا باران کاش من عطر قدومت را دوباره می چشیدم
-
TOO_22
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 12:01
گرچه نزدیکی ولی دوری ز من گرچه روحی تو ولی دوری ز تن اگرچه میخواهی تو را بر تن کنم جامهای لیکن نه همچون پیرهن گرچه تو مست و خرابم کردهای خود بیا بر پیکرم حد را بزن گرچه جان دادم ز هجرت همچو شمع باز شور عشق تو دادی بدن گرچه ویران کردهای قلب مرا لیک پرنور است این بیتالحزن گرچه میخواهم که فریادت کنم مُهرِ خاموشی...
-
TOO_21
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 11:57
تنها و خسته بودم، در خود شکسته بودم در خلوتم نشستم، زان سان گسسته بودم احساس مینمودم، دیگر کسی نیاید در حجم کوچک دل، آنجا که بسته بودم هر لحظه بیتبسم، هر روز بیتکاپو در ژرفنای پوچی، بیتو نشسته بودم ناگاه آمدی تو، بیترس و بیهیاهو بشکست قفل این در، دربی که بسته بودم زان پس دلم برایت، بس عاشقانه میزد گفتم گریزم از...
-
TOO_20
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 11:43
چشمهایم سوگواران دلی بی کینه اند درسرند اما تو گویی در دل و در سینه اند سینه مالامال اندوه کسان و نا کسان در پی یک منظر از بی رنگی آیینه اند آینه زنگار دارد گو می صافی کجاست ای دریغ این تاکها هم خود خمار آیینه اند دستهایم مهربان بودند با هر نارفیق آه اما دستهایم خسته و پر پینه اند میوه دارد باغ عالم آری اما حیف حیف...
-
TOO_19
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:38
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم .. تو ای والاترین مهمان دنیایم .. بدان آغوش من باز است .. شروع کن یک قدم با تو .. تمام گامهای مانده اش با من ... دوستت دارم@#
-
TOO_18
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:30
در پس دیواری دور از این خلوت شب زیر یک بوته نیلوفر وحشی قشنگ که نگاهش پر از حادثه است گونه از آتش شرم سرخ وسر اندر دو کفش پنهان است با تو در خلوت تنهائیها به همه می گویم که ترا می خواهم
-
TOO_17
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:26
باز بیا باز بیا دلبر طناز بیا دور مرو دیر مرو خسته مشو باز بیا راحت جانم همه تو تاب و توانم همه تو راز نهانم همه تو همدم و همراز بیا چشم و دلم خانه تو دل همه دیوانه ی تو مست ز پیمانه تو مست سرانداز بیا نور چراغم همه تو حسرت و داغم همه تو جلوه ی باغم همه تو سرو سرافراز بیا شعر تویی شور تویی نام تویی نور تویی خنده تویی...
-
too_16
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 09:46
دوستت دارم ای تنها عشق من تو تک چراغ زندگی منی با من بمان تو آن تک واژه زندگی من هستی دوستت دارم ای تنها عشق من تو تک خوشی زندگی منی با من بمان تو آن تک عشق زندگی من هستی دوستت دارم ای تنها عشق من تو تک کلید خوشبختی منی با من بمان تو آن تک یاردوران تنهایی من هستی دوستت دارم ای تنها عشق من تو تک ستاره ی زندگی من با من...
-
TOO_15
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 10:33
شادم که در شرار تو می سوزم شادم که در خیال تو می گریم شادم که بعد وصل تو باز این سان در عشق بی زوال تو می گریم پنداشتی که چون ز تو بگسستم دیگر مرا خیال تو در سر نیست اما چه گویمت که جز این آتش بر جان من شراره دیگر نیست شب ها چو در کناره نخلستان کارون ز رنج خود به خروش آید فریادهای حسرت من گوئی از موج های خسته به گوش...
-
TOO_14
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 10:26
به امید نگاھت ایستادن به روی شانه ھایت سر نھادن خوشتر از این آرزویی است لبان کوچکت را بوسه دادن برای چشم خاموشت بمیرم کنار چشمه نوشت بمیرم نمی خواھم در آغوشت بگیرم که می خواھم در آغوشت بمیرم شکفتی ھمچو گل در بازوانم درخشیدی چو می در جام جانم به بال نغمه آن چشم وحشی کشاندی تا بھشت جاودانم ھمه ذرات جان پیوسته با دوست...
-
TOO_13
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 11:27
-
TOO_12
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 12:46
تویی تویی به خدا ، این که از دریچه ماه نگاه می کند از مهر و با منش سخن است تویی که روی تو مانند نو گلی شاداب میان چشمه مهتاب بوسه گاه من است تویی تویی به خدا ، این که در دل شب مرا به بال محبت به ماه می خوانی تویی تویی که مرا سوی عالم ملکوت گهی به نام و گهی با نگاه می خوانی تویی تویی به خدا ، این دگر خیال تو نیست خیال...
-
TOO_11
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 12:35
ھمه ذرات جان پیوسته با اوست ھمه ذرات جان پیوسته با دوست ھمه اندیشه ام اندیشه اوست نمی بینم به غیر از دوست اینجا خدابا این منم یا اوست اینجا ؟
-
TOO_10
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 12:33
درخشیدی چو می در جام جانم شکفتی ھمچو گل در بازوانم درخشیدی چو می در جام جانم به بال نغمه آن چشم وحشی کشاندی تا بھشت جاودانم
-
TOO_9
شنبه 12 تیرماه سال 1389 10:15
چشمان من به دیده او خیره مانده بود رخشید یاد عشق کھن در نگاه ما دور از نشاط ھستی و غوغای زندگی دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست آمد صفای خلوت اندوه را ربود آمد به این امید که در گور سرد دل شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای او بود و آن نگاه پر از شوق و اشتیاق من بودم و سکوت و غم و جاودانه...
-
TOO_8
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 12:47
دل من دیر زمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر و ناز ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد جان این ساقه نازک را دانسته بیازارد در زمینی که ضمیر من و توست از نخستین دیدار هر سخن هر رفتار دانه هایی است که می افشانیم برگ وباری است که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش مهر است گر بدان گونه...
-
TOO_7
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 11:49
یکی دیوانه ای آتش بر افروخت ز آن ھنگامه جان خویش را سوخت ھمه خاکسترش را باد می برد وجودش را جھان از یاد می برد تو ھمچون آتشی ای عشق جانسوز من آن دیوانه مرد آتش افروز من آن دیوانه آتش پرستم در این آتش خوشم تا زنده ھستم بزن آتش به عود استخوانم که بوی عشق برخیزد ز جانم خوشم با این چنین دیوانگی ھا که می خندم به آن فرزانگی...
-
TOO_6
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 14:43
-
TOO_5
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 14:37
دلم خون شد از این افسرده پاییز از این افسرده پاییز غم انگیز غروبی سخت محنت بار دارد ھمه درد است و با دل کار دارد شرنگ افزای رنج زندگانی ست غم او چون غم من جاودانی ست افق در موج اشک و خون نشسته شرابش ریخته جامش شکسته گل و گلزار را چین بر جبین است نگاه گل نگاه واپسین است پرستوھایی وحشی بال در بال امید مبھمی را کرده...
-
TOO_4
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 12:25
گل من، ستاره ی من، تو صفای ماهتابی نفسی، حیات بخشی، تو شعاع آفتابی به لبت قسم که رنگی چو گل شراب دارد به تنت قسم که نوری چو بلور ناب دارد به پرند شانه هایت که به برگ یاس ماند به نگاه پر شکوهت که از آن ستاره ریزد به دو چشم تو که اعجاز دو آفتاب دارد ز فراق خانه سوزت، غم سینه سوز دارم گل من! قسم به عشقت که نه شب نه روز...