به امید نگاھت ایستادن
به روی شانه ھایت سر نھادن
خوشتر از این آرزویی است
لبان کوچکت را بوسه دادن
برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
نمی خواھم در آغوشت بگیرم
که می خواھم در آغوشت بمیرم
شکفتی ھمچو گل در بازوانم
درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه آن چشم وحشی
کشاندی تا بھشت جاودانم
ھمه ذرات جان پیوسته با دوست
ھمه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدابا این منم یا اوست اینجا ؟
نه عزیزم غمگین نیستم
مطالبت خیلی قشنگه