TOO_15

 

شادم که در شرار تو می سوزم

شادم که در خیال تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز این سان

در عشق بی زوال تو می گریم

 

پنداشتی که چون ز تو بگسستم

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش

بر جان من شراره دیگر نیست

 

شب ها چو در کناره نخلستان

کارون ز رنج خود به خروش آید

فریادهای حسرت من گوئی

از موج های خسته به گوش آید

 

شب لحظه ای به ساحل او بنشین

تا رنج آشکار مرا بینی

شب لحظه ای به سایه خود بنگر

تا روح بی قرار مرا بینی

 

من با لبان سرد نسیم صبح

سر می کنم ترانه برای تو

من آن ستاره ام که درخشانم

هر شب در آسمان سرای تو

 

غم نیست گر کشیده حصاری سخت

بین من و تو پیکر صحراها

من آن کبوترم که به تنهایی

پر می کشم به پهنه دریاها

 

شادم که همچو شاخه خشکی باز

در شعله های قهر تو می سوزم

گویی هنوز آن تن تبدارم

کز آفتاب شهر تو می سوزم

 

در دل چگونه یاد تو می میرد

یاد تو یاد عشق نخستین است

یاد تو آن خزان دل انگیزیست

کاو را هزار جلوه رنگین است

 

بگذار زاهدان سیه دامن

رسوا ز کوی و انجمنم خوانند

نام مرا به ننگ بیالایند

اینان که آفریده شیطانند

 

اما من آن شکوفه اندوهم

کز شاخه های یاد تو می رویم

شب ها ترا بگوشه تنهایی

در یاد آشنای تو می جویم

 

نظرات 5 + ارسال نظر
** چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ق.ظ

شادی
عجب واژه زیبایی
الهی همیشه شاد باشی گلم

** پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ق.ظ http://marvestan.blogfa.com

سلام

........ (''''(`-``'´´-´)'''')
..........).....--.......--....(
.........\.....(6..._...6).../
........./........(..0..)....;.\
........__.`.-._..'='..._.-.`.__
......\....'###.,.--.,.###.'.../
....../__))####'#'###(((_\
......#############
........############
.......\...#########.../
...__/...../..######\....\
(.(.(____)....`.#.´..(____).).)

** پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ق.ظ

عزیزم،یادت هست؟! برایت نوشتم دوست می دارمت!

عزیزم، یادت هست به تو گفتم دستانم خالیست؟!

یادت هست گفتم کاش کمکی از آسمان برسد؟!

گفتم دلم برایت می تپد؟!

یادت هست؟یادت هست؟

دیدی حالا که بند بند وجودمان در هم آمیخته،خدا چگونه کمکمان کرد

و فراموشمان نکرد؟

دیدی چگونه از آسمان کمکی رسید و دستان مرا کمی پر کرد؟

حالا چقدر به هم نزدیکتریم .آه خداوندا شکر...

گاهی دلم برای گرمی نفست تنگ می شود،گاهی دلم برای صورت زیبایت!

گاهی برای خندیدن آرامت و گاهی برای خنداندنت!

عزیزم،دلم از دل تنگیهایت می سوزد و وجودم از بی قراری هایت می میرد.

به جان عشق و فاصله ای که بین ماست،دل من هم برایت تنگ می شود.

و من غرق در این دلتنگی،نفس گرم تو را در خواب و بیداری،صورت زیبایت را در

عکسهایت،خندیدن آرامت در در صدایت احساس می کنم و چه فرقی می کند؟ آن

خنده ای که تو هدیه ام می کنی،من تنها می بویم و دوباره تقدیمت می کنم.

چون... تنها خندیدن توست که مرا زنده نگه داشته است.

تو را به اندازه ی شنهای ساحل و به اندازه ی قطره های دریای طوفانی دوستت دارم.

** پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ق.ظ

ردی از حضورت را برایم ارمغان بگذار

که من ثانیه ثانیه کم میاورم تو را...

دست هایت را...

تپش بی امان قلبت را...

ای غریبه ی آشنا تر از من با من...

** پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ http://marvestan.blogfa.com

نگاهی کرد و من را دربه درکرد

یقین کردعاشقم بعدش سفر کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد