TOO_23

شبی آرام بود و من
چون همیشه غرق رویایت
دو چشم عاشقم را دوخته بر آسمان
من امشب انتظار بودنت را می کشم
کاش من عطر قدومت را میان این نسیم مملو از گریه
میان ابر های مملو از فریاد رعد و برق یا باران
کاش من عطر قدومت را دوباره می چشیدم

TOO_22

گرچه نزدیکی ولی دوری ز من
گرچه روحی تو ولی دوری ز تن
اگرچه می‌خواهی تو را بر تن کنم
جامه‌ای لیکن نه همچون پیرهن
گرچه تو مست و خرابم کرده‌ای
خود بیا بر پیکرم حد را بزن
گرچه جان دادم ز هجرت همچو شمع
باز شور عشق تو دادی بدن
گرچه ویران کرده‌ای قلب مرا
لیک پرنور است این بیت‌الحزن
گرچه می‌خواهم که فریادت کنم
مُهرِ خاموشی است بر لب‌های من

TOO_21

تنها و خسته بودم، در خود شکسته بودم
در خلوتم نشستم، زان سان گسسته بودم
احساس می‌نمودم، دیگر کسی نیاید
در حجم کوچک دل، آنجا که بسته بودم
هر لحظه بی‌تبسم، هر روز بی‌تکاپو
در ژرفنای پوچی، بی‌تو نشسته بودم
ناگاه آمدی تو، بی‌ترس و بی‌هیاهو
بشکست قفل این در، دربی که بسته بودم
زان پس دلم برایت، بس عاشقانه می‌زد
گفتم گریزم از تو، دیدم که رسته بودم
دیگر خبر ندارم، از خود چو آمدی تو
در آن نگاه نابت، قابی شکسته بودم
دانم که جز فراغت،‌ طرفی دگر ببندم
اما چه غم که دم را با تو خجسته بودم
دست و قلم فدایت، چشمم به زیر پایت
چشمی که در دو چشمت مشتاق بسته بودم
کوبیدن در تو گرچه دراز دستیست
گر کوفتم بر این در، تنها و خسته بودم

TOO_20

چشمهایم سوگواران دلی بی کینه اند

درسرند اما تو گویی در دل و در سینه اند

سینه مالامال اندوه کسان و نا کسان

در پی یک منظر از بی رنگی آیینه اند

آینه زنگار دارد گو می صافی کجاست

ای دریغ این تاکها هم خود خمار آیینه اند

دستهایم مهربان بودند با هر نارفیق

آه اما دستهایم خسته و پر پینه اند

میوه دارد باغ عالم آری اما حیف حیف

میوه های قسمت ما میوه ای گندیده اند

عالمی را شهریاری داشتیم و شهپری

عالم ما را به یکباره ز ما دزدیده اند

TOO_19

تو ای زیباتر از خورشید زیبایم ..
تو ای والاترین مهمان دنیایم ..
بدان آغوش من باز است ..
شروع کن یک قدم با تو ..
تمام گامهای مانده اش با من ... 

دوستت دارم@#

TOO_18

در پس دیواری دور از این خلوت شب

زیر یک بوته نیلوفر وحشی قشنگ

که نگاهش پر از حادثه است

گونه از آتش شرم سرخ وسر اندر دو کفش

پنهان است

با تو در خلوت تنهائیها به همه می گویم

که ترا می خواهم

TOO_17

باز بیا باز بیا دلبر طناز بیا

دور مرو دیر مرو خسته مشو باز بیا

راحت جانم همه تو تاب و توانم همه تو

راز نهانم همه تو همدم و همراز بیا

چشم و دلم خانه تو دل همه دیوانه ی تو

مست ز پیمانه تو مست سرانداز بیا

نور چراغم همه تو حسرت و داغم همه تو

جلوه ی  باغم همه تو سرو سرافراز بیا

شعر تویی شور تویی نام تویی نور تویی

خنده تویی سور تویی با دف و آواز بیا

عود منم رود منم درد منم دود منم

آنکه نیاسود منم دلبر دمساز بیا

too_16

دوستت دارم ای تنها عشق من  تو تک چراغ زندگی منی 

با من بمان تو آن تک واژه زندگی من هستی

دوستت دارم ای تنها عشق من تو  تک خوشی زندگی منی

با من بمان تو آن تک عشق زندگی من هستی

دوستت دارم ای تنها عشق من  تو تک کلید خوشبختی منی

با من بمان تو آن تک یاردوران تنهایی من هستی

دوستت دارم ای تنها عشق من  تو تک ستاره ی زندگی من

با من بمان تو آن  تک نیاز زندگی من هستی

دوستت دارم ای تنها عشق من  تو تک امید زندگی منی

با من بمان تو آن تک آوای زندگی من هستی

دوستت دارم ای تنها عشق من  تو تک دوست شبهای منی

با من بمان تو  تک معنی دهنده ’ زندگی من هستی

 

TOO_15

 

شادم که در شرار تو می سوزم

شادم که در خیال تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز این سان

در عشق بی زوال تو می گریم

 

پنداشتی که چون ز تو بگسستم

دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش

بر جان من شراره دیگر نیست

 

شب ها چو در کناره نخلستان

کارون ز رنج خود به خروش آید

فریادهای حسرت من گوئی

از موج های خسته به گوش آید

 

شب لحظه ای به ساحل او بنشین

تا رنج آشکار مرا بینی

شب لحظه ای به سایه خود بنگر

تا روح بی قرار مرا بینی

 

من با لبان سرد نسیم صبح

سر می کنم ترانه برای تو

من آن ستاره ام که درخشانم

هر شب در آسمان سرای تو

 

غم نیست گر کشیده حصاری سخت

بین من و تو پیکر صحراها

من آن کبوترم که به تنهایی

پر می کشم به پهنه دریاها

 

شادم که همچو شاخه خشکی باز

در شعله های قهر تو می سوزم

گویی هنوز آن تن تبدارم

کز آفتاب شهر تو می سوزم

 

در دل چگونه یاد تو می میرد

یاد تو یاد عشق نخستین است

یاد تو آن خزان دل انگیزیست

کاو را هزار جلوه رنگین است

 

بگذار زاهدان سیه دامن

رسوا ز کوی و انجمنم خوانند

نام مرا به ننگ بیالایند

اینان که آفریده شیطانند

 

اما من آن شکوفه اندوهم

کز شاخه های یاد تو می رویم

شب ها ترا بگوشه تنهایی

در یاد آشنای تو می جویم

 

TOO_14

به امید نگاھت ایستادن
به روی شانه ھایت سر نھادن
خوشتر از این آرزویی است
لبان کوچکت را بوسه دادن 

               

برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
نمی خواھم در آغوشت بگیرم
که می خواھم در آغوشت بمیرم 

                    

شکفتی ھمچو گل در بازوانم
درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه آن چشم وحشی
کشاندی تا بھشت جاودانم 

                   

ھمه ذرات جان پیوسته با دوست
ھمه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدابا این منم یا اوست اینجا ؟